هفت چرخ. هفت طاق: ز سیر هفت ستاره ز دور هفت فلک نظیر تو نتوان یافتن به هفت اقلیم. سوزنی. ای شش جهت از تو خیره مانده بر هفت فلک جنیبه رانده. نظامی. ای هفت فلک فکندۀ تو ای هرکه به جز تو، بندۀ تو. نظامی. میبرد به شرط سوگواری بر هفت فلک خروش و زاری. نظامی. هفت فلک با گهرت حقه ای هشت بهشت از علمت شقه ای. نظامی. یارۀ او ساعد جان را نگار ساعدش از هفت فلک یاره دار. نظامی. رجوع به هفت آسمان شود
هفت چرخ. هفت طاق: ز سیر هفت ستاره ز دور هفت فلک نظیر تو نتوان یافتن به هفت اقلیم. سوزنی. ای شش جهت از تو خیره مانده بر هفت فلک جنیبه رانده. نظامی. ای هفت فلک فکندۀ تو ای هرکه به جز تو، بندۀ تو. نظامی. میبرد به شرط سوگواری بر هفت فلک خروش و زاری. نظامی. هفت فلک با گهرت حقه ای هشت بهشت از علمت شقه ای. نظامی. یارۀ او ساعد جان را نگار ساعدش از هفت فلک یاره دار. نظامی. رجوع به هفت آسمان شود
هفت آسمان، هفت اقلیم. (برهان). هفت ده خاکی. هفت رقعۀ ادکن: کعبۀ جان زآنسوی نه شهر جوی و هفت ده کاین دو جا را نفس امیر و طبع دهقان دیده اند. خاقانی. بر در این هفت ده قحط وفاست راه شهرستان جان خواهم گزید. خاقانی. - هفت ده خاکی، هفت ده. هفت اقلیم: کم زنم هفت ده خاکی را دخل یک هفتۀ دهقان چه کنم ؟ خاقانی
هفت آسمان، هفت اقلیم. (برهان). هفت ده خاکی. هفت رقعۀ ادکن: کعبۀ جان زآنسوی نه شهر جوی و هفت ده کاین دو جا را نفس امیر و طبع دهقان دیده اند. خاقانی. بر در این هفت ده قحط وفاست راه شهرستان جان خواهم گزید. خاقانی. - هفت ده خاکی، هفت ده. هفت اقلیم: کم زنم هفت ده خاکی را دخل یک هفتۀ دهقان چه کنم ؟ خاقانی
آرایش و زیور و اسباب عروسی، و ’نه ده’ نیز گویند. (غیاث) ، میتواند که مراد از تارهای ساز باشد، چه بر رباب و مثل آن نه و هفت تار می بندند. (غیاث از شرح قران السعدین)
آرایش و زیور و اسباب عروسی، و ’نه ده’ نیز گویند. (غیاث) ، میتواند که مراد از تارهای ساز باشد، چه بر رباب و مثل آن نه و هفت تار می بندند. (غیاث از شرح قران السعدین)
آنچه دارای هفت سوراخ باشد: چه باید در این هفت چشمه خراس زبهر جوی چند بردن سپاس. نظامی. - کمر هفت چشمه: تاج بر فرق سر نهادندش کمر هفت چشمه دادندش. نظامی. کمر هفت چشمه در بربست بر سر تخت هفت پایه نشست. نظامی
آنچه دارای هفت سوراخ باشد: چه باید در این هفت چشمه خراس زبهر جوی چند بردن سپاس. نظامی. - کمر هفت چشمه: تاج بر فرق سر نهادندش کمر هفت چشمه دادندش. نظامی. کمر هفت چشمه در بربست بر سر تخت هفت پایه نشست. نظامی
دهی است از بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد که 80 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و لبنیات و کاردستی زنان ده جاجیم بافی و فرش بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد که 80 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و لبنیات و کاردستی زنان ده جاجیم بافی و فرش بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
هفت نوع شیوۀ کتابت خط فارسی است که نامهای آنها بدین قرار است: ثلث، محقق، توقیع، ریحان، رقاع، نسخ، و تعلیق. (از برهان). اقلام معروف قدیم شش قلم است که عبارتند از: ثلث، ریحان، نسخ، رقاع، تعلیق، و غبار. این شیوه ها در تاریخ خط فارسی به اقلام سته معروف اند، نیز کنایت از آرایش کامل است و قسمتهای آرایش، چنانکه گویند: خود را به هفت قلم آرایش کرده بود، یعنی آرایش او نقص نداشت. رجوع به هرهفت شود
هفت نوع شیوۀ کتابت خط فارسی است که نامهای آنها بدین قرار است: ثلث، محقق، توقیع، ریحان، رقاع، نسخ، و تعلیق. (از برهان). اقلام معروف قدیم شش قلم است که عبارتند از: ثلث، ریحان، نسخ، رقاع، تعلیق، و غبار. این شیوه ها در تاریخ خط فارسی به اقلام سته معروف اند، نیز کنایت از آرایش کامل است و قسمتهای آرایش، چنانکه گویند: خود را به هفت قلم آرایش کرده بود، یعنی آرایش او نقص نداشت. رجوع به هرهفت شود
محمد داراشکوه در مجمعالبحرین پس از ذکر هفت زمین که هندوان آنها را سپت دیپ نامند، آرد: ’... و هفت کوه را که اهل هند آنها را سپت کلاچل گویند بر گرد هر زمینی کوهی را محیط میدانند، و نام کوهها این است: سمیرو، سموپت، همکوت، همون، مکده، پارجاتر، کیلاس’. هفت کوه مشهور نزد مسلمانان از این قراراست: قاف که کوهی است اساطیری، کوه دماوند، کوه سراندیب، کوه گلستان در نواحی طوس، کوه ورن در بلاد مغرب، کوه لزگیان یا جبال قبق (قفقاز) ، و کوه چین که از حدود چین برآید و به جانب مغرب تا حدود فرغانه و کیش و بلخ و غور و غزنین و کابل پیوندد. (رسالۀ ’شمارۀ هفت و هفت پیکر نظامی’ از معین ص 34).... در کتاب معجم البلدان مسطور است که کوه قاف به گرد عالم برآمده است. بلندی او قریب فلک رسیده و جرمش از زمرد است و کبودی هوا از عکس لون اوست. دوم کوه دماوند و بلندیش مقدار صد جریب است. سوم کوه سراندیب و نقش قدم آدم علیه السلام در آن کوه و از انگشت پا تا پاشنه هفتادگز شمرده اند. و در عجایب المخلوقات آورده که بر آن نقش قدم هر روز باران می بارد. چهارم کوه گلستان که درنواحی طوس واقع است و طول این بسیار نوشته اند. پنجم کوه ورن و آن کوهی بلند است از بلاد مغرب، تخمیناً هزار فرسنگ. ششم کوه لزگیان که آن را جبل قبق نیز گویند و این کوه کشیده شده است از ساحل بحر خزر نزدیک دربند به جانب جنوب و این کوه وسعت عظیم دارد. هفتم کوه چین، این کوه از حدود چین برمی آید و به جانب مغرب می کشد تا حدود فرغانه و کیش و سمرقند و متصل میشود به غرجستان و بدخشان و می پیوندد به کوه بلخ و غور و غزنین و به سرزمین کابل و افغانستان درآید و از نواحی پنجاب و کشمیر بگذرد و شاخی از آن تا حدود بسطام ودامغان رسد به کوه قارن پیوندد و متصل شود به جبال مورنگ... و این کوه عظیم ترین کوههاست بعد از کوه قاف و دربند آن را کوه سوالک خوانند. و سوای اینها دو کوه دیگر نوشته اند یکی جبل الثور، دوم جبل القمر. (غیاث از مرآهالخیال) ، در شاهنامۀ فردوسی هفت کوه به صورت اسم محل خاصی به کار رفته است و ظاهراًمکانی در حدود جبال البرز موردنظر است: تو اکنون ره خانه دیو گیر برنج اندرآور تن و تیغ و تیر... گذر کرد باید ابر هفت کوه ز دیوان به هر جا گروهاگروه. فردوسی. ... چو رخش اندرآمد بدان هفت کوه بدان نرّه دیوان گروهاگروه... فردوسی
محمد داراشکوه در مجمعالبحرین پس از ذکر هفت زمین که هندوان آنها را سپت دیپ نامند، آرد: ’... و هفت کوه را که اهل هند آنها را سپت کلاچل گویند بر گرد هر زمینی کوهی را محیط میدانند، و نام کوهها این است: سمیرو، سموپت، همکوت، همون، مکده، پارجاتر، کیلاس’. هفت کوه مشهور نزد مسلمانان از این قراراست: قاف که کوهی است اساطیری، کوه دماوند، کوه سراندیب، کوه گلستان در نواحی طوس، کوه ورن در بلاد مغرب، کوه لزگیان یا جبال قبق (قفقاز) ، و کوه چین که از حدود چین برآید و به جانب مغرب تا حدود فرغانه و کیش و بلخ و غور و غزنین و کابل پیوندد. (رسالۀ ’شمارۀ هفت و هفت پیکر نظامی’ از معین ص 34).... در کتاب معجم البلدان مسطور است که کوه قاف به گرد عالم برآمده است. بلندی او قریب فلک رسیده و جرمش از زمرد است و کبودی هوا از عکس لون اوست. دوم کوه دماوند و بلندیش مقدار صد جریب است. سوم کوه سراندیب و نقش قدم آدم علیه السلام در آن کوه و از انگشت پا تا پاشنه هفتادگز شمرده اند. و در عجایب المخلوقات آورده که بر آن نقش قدم هر روز باران می بارد. چهارم کوه گلستان که درنواحی طوس واقع است و طول این بسیار نوشته اند. پنجم کوه ورن و آن کوهی بلند است از بلاد مغرب، تخمیناً هزار فرسنگ. ششم کوه لزگیان که آن را جبل قبق نیز گویند و این کوه کشیده شده است از ساحل بحر خزر نزدیک دربند به جانب جنوب و این کوه وسعت عظیم دارد. هفتم کوه چین، این کوه از حدود چین برمی آید و به جانب مغرب می کشد تا حدود فرغانه و کیش و سمرقند و متصل میشود به غرجستان و بدخشان و می پیوندد به کوه بلخ و غور و غزنین و به سرزمین کابل و افغانستان درآید و از نواحی پنجاب و کشمیر بگذرد و شاخی از آن تا حدود بسطام ودامغان رسد به کوه قارن پیوندد و متصل شود به جبال مورنگ... و این کوه عظیم ترین کوههاست بعد از کوه قاف و دربند آن را کوه سوالک خوانند. و سوای اینها دو کوه دیگر نوشته اند یکی جبل الثور، دوم جبل القمر. (غیاث از مرآهالخیال) ، در شاهنامۀ فردوسی هفت کوه به صورت اسم محل خاصی به کار رفته است و ظاهراًمکانی در حدود جبال البرز موردنظر است: تو اکنون ره خانه دیو گیر برنج اندرآور تن و تیغ و تیر... گذر کرد باید اَبَر هفت کوه ز دیوان به هر جا گروهاگروه. فردوسی. ... چو رخش اندرآمد بدان هفت کوه بدان نرّه دیوان گروهاگروه... فردوسی
کنایت از هفت آسمان. (برهان) : گر هفت گره به چرخ دادی هفتاد گره بدو گشادی. نظامی. ، کنایت از هفت زمین یا هفت کشور. (برهان) : زین دو سه چنبر که بر افلاک زد هفت گره بر کمر خاک زد. نظامی
کنایت از هفت آسمان. (برهان) : گر هفت گره به چرخ دادی هفتاد گره بدو گشادی. نظامی. ، کنایت از هفت زمین یا هفت کشور. (برهان) : زین دو سه چنبر که بر افلاک زد هفت گره بر کمر خاک زد. نظامی
اصل هفتادودو ملت هفت ملت است و دیگر ملل منشعبات آن، و آن هفت اینها هستند: جبری، قدری، مشبه، منزه، سنی، شیعی، خارجی. (از آنندراج) : یتیمی که ناکرده قرآن درست کتب خانه هفت ملت بشست. سعدی. کتاب هفت ملت گر بخواند آدمی عامی است مرا سی پارۀ دل بس که نیکوفال می باشد. نظیری. رجوع به هفتادودوملت شود
اصل هفتادودو ملت هفت ملت است و دیگر ملل منشعبات آن، و آن هفت اینها هستند: جبری، قدری، مشبه، منزه، سنی، شیعی، خارجی. (از آنندراج) : یتیمی که ناکرده قرآن درست کتب خانه هفت ملت بشست. سعدی. کتاب هفت ملت گر بخواند آدمی عامی است مرا سی پارۀ دل بس که نیکوفال می باشد. نظیری. رجوع به هفتادودوملت شود
علت هرمحدثی هفت است وتاهر هفت علت نباشد آن محدث موجودنشود. نخست علت فاعله اعنی صانع ودیگر علت آلتی وسه دیگر علت هیولانی وچهارم علت صوری. وپنجم علت مکانی و ششم علت زمانی. وهفتم علت تمامی
علت هرمحدثی هفت است وتاهر هفت علت نباشد آن محدث موجودنشود. نخست علت فاعله اعنی صانع ودیگر علت آلتی وسه دیگر علت هیولانی وچهارم علت صوری. وپنجم علت مکانی و ششم علت زمانی. وهفتم علت تمامی